دریاب خدایا

حس میکنم ذهنم بسته س دیگه کار نمیکنه...

خدایا منو با اراده خودت کشوندی تو راهی که من هیچی ازش نمیدونستم

غیر از اینه؟!

خدایا اونروزام اگه چیزی بودم کار خودت بود نه من

من که همون بی دست و پاییم که بودم

خدایا از بس تو ذهنم از خودم راضی نیستم خسته شدم

از بس خودم و سرزنش میکنم بخاطر کم کاریهام نسبت بتو خسته شدم

خسته شدم از بی لیاقتی

بخاطر بی لیاقتیم بهترین موقعیتهای زندگیم و از دست دادم

بخاطر ضعیف بودنم

نتونستم هنوز اون چند حقی که ازت بگردنمه ادا کنم

خدایا از خودم خسته م بیزارم

خدایا من این خود و نمیخوام

خدایا بسه دیگه

بجایی رسیدم که موندن تو دنیارم از بی لیاقتی و بی عرضگی خودم واسه مرگ میدونم

خدایا خسته شدم

راستش دیگه نمیخوام این بودنو

اینجور موندنو

خدایا ازم راضی شو

التماست میکنم

بزار تا بیشتر از این شرمنده ت نشدم بیام

خدایا خواهش میکنم ازم راضی شو

نزار ببشتر از این شرمنده ت بشم!

..................................

از خودم خیلی خجالت میکشم وقتی حتی از منم دلت پره

وقتی حالت و عوض نمیکنم بودن من به چه دردی میخوره

...

چیزی جز افتادن از چشم تو من و از بالا  نمیزنه زمین