یاد دادن‌های خدا

خدا جون

تو روزایی که تازه باهات آشنا شده بودم و بیشتر از همیشه بهت نزدیک بودم تو خیلی چیزا بهم یاد دادی 

هر چه که لازمه برای زندگی رشد خودم اینکه اصلا چطور باید زندگی کنم و چرا به دنیا اومدم و بهم یاددادی

خدایا چقدر خوب یودن اون روزا خیلی بصیرتم بیشتر بود آرامشم داناییم آگاهیم

کاش خاموش نمی‌شد اون لحظه‌ها کاش نمی‌گقتی دیگه باید بقیه راه و خودت بری

خدایا اون تجربه ها خیلی ناب بودن خیلی عجیب بودن

اصلا نمیتونم برای کسی تعریفشون کنم

اصلا کسی باورش نمیشه این چیزارو

احساس می‌کنم راهی که منو بردی تا حالا هیچکس و نبردی

تا حالا هیچ کس و اینجوری راه نبردی

خدایا دلم برات تنگ شده

دلم می‌خواد همه چیزایی که بهم یاددادی و همه رو به یاد بیارم و تک تکشو بنویسم

چیزایی که با خوندن کتابا و یا شرکت تو کارگاه‌ها دویاره برام زنده میشن

تو کارگاه جرات ورزی مطالبی که شنیدم دقیقا همونایی بود که تو  قبلا بهم یاددادی

هرچه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند یکی از احادیثه

یا اینکه یادم دادی مهم‌ترین مرحله از صداقت دروغ نگفتن به خودته

و من تازه فهمیدم چقدر این مهمه و چه تاثیری داره روی اینکه آدم بتونه تو روابطش با دیگران موفق‌ باشه

خدایا دلم میخواد همه یاددادنات و بنویسم

یادته چندسال پیش هم ازت خواستم و تو باز یادم آوردی

میشه لطف کنی و بازم به یادم بیاری؟

دوستت دارم خدای نابم